صرفا جهت تذکر...

یکی از دوستام با یه دختر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش ازدواج کنه

تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همچیزشو توش می نویسه 

این  خانم هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!

از فردای اون روز نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش

من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم 
10 جور خودکار واسش عوض کردم 
پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...
چایی ریختم روش ...

اونم هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ دختری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن خانم دوست دختر، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... 

خانم دوست دختر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سرش کوبید و گفت :منو چی فرض کردی؟!


اینکه سالنامه 1392 هست! 
تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟

البته اون بنده خداهم حق داشت اینطوری برخورد کنه ما زیادی احمق فرضش کرده بودیم

اینو گفتم که در صورت لزوم شما اینجوری سوتی نیاین

و اینگونه بود که دوست من هنوز مجرد است...

ضمنا این داستان به هیچ وجه واقعی نیست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 15 دی 1392 ا 12:31 نويسنده : hichkas ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.